دختری که رهایش کردی
90.000هزار تومان
دیلی میل درباره این کتاب گفته است: «کتابی که نمیتوانید زمین بگذارید.»
در بریدهای از کتاب میخوانیم:
«بعد فهمیدم که همونجا میمیرم و در حقیقت دیگه واقعاً برام مهم نبود. همهی بدنم از درد گُر گرفته بود، پوستم از تب تیر میکشید، مفصلهام درد میکردن، و سرم سنگین بود. پارچهی کرباس پشت کامیون بلند شد و باز شد. یه نگهبان بهم دستور داد که برم بیرون، بهسختی میتونستم حرکت کنم اما اون منو مثل یه بچهی سرکش، گرفت و هل داد بیرون. اینقدر لاغر و سبک شده بودم که تقریباً راحت پرت شدم.
صبح مهآلودی بود، ولی از همون فاصله میتونستم یه حفاظ سیمخاردار و یه در بزرگ ببینم. بالای اون در نوشته شده بود: «استروهن» میدونستم اون چیه. یه نگهبان دیگه ازم خواست همونجا بمونم و بعد بهطرف کیوسک نگهبانی رفت. اونجا با هم صحبت کردن، بعد یکیشون به بیرون خم شد و به من نگاه کرد. اون طرف ردیفی از آلونکهای کارخونه بود. یه جای متروک بود با حالوهوای بدبختی که پوچی ازش میبارید. تو دو گوشه، دو برج دیدهبانی با اتاقک قرار داشت و برای جلوگیری از فرار، اون جلو بود. اما اصلاً جای نگرانی نبود. میدونی چه حسی داره وقتی خودتو به سرنوشتت میسپری؟ یهجورایی بهت خوشامد میگه.»
- توضیحات
- توضیحات تکمیلی
- نظرات (0)
توضیحات
انجام کار اشتباه فقط برای اولینبار سخته، بعدش دیگه عادی میشه.
ادامهدادن خودش یه عمل قهرمانانهست.
همیشه فکر میکنم توانایی پول درآوردن برای امرار معاش از طریق انجام کاری که آدم دوست داره و دلش میخواد، میتونه بزرگترین هدیهی زندگی به آدم باشه.
بعضیوقتا یادم میره قیافهش چهجوری بود. به عکساش نگاه میکنم، ولی هیچی یادم نمیآد.»«بهخاطر اینه که تو زیاد به عکساش نگاه میکنی. من بعضیوقتا فکر میکنم اینقدر به عکسامون نگاه کردیم که خراب شدهن!»
من داشتم تماشات میکردم و توی دلم فکر میکردم که تو تودارترین دختری هستی که تا اونموقع دیدهم. یهجوری بودی که، اگه همهی دنیا روی سرت خراب میشد، تو چونهت رو بالا میکشیدی و آمرانه از زیر اون موهای قشنگت دوروبرت رو نگاه میکردی.
توضیحات تکمیلی
انتشارات | |
---|---|
تعداد صفحات | 472 |
مترجم | |
نویسنده | |
شابک | 978-600-784-582-0 |
نقد و بررسیها
هیچ دیدگاهی برای این محصول نوشته نشده است.